در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «نار و بن»

جامۀ نو بر تن قصه‌های مستعمل

یادداشتی بر نمایش «نار و بن» به نویسندگی وحید آبرود و کارگردانی محمد پارسایی‌ خواه، شرکت‌کننده در بیست و ششمین جشنوارۀ ملی تئاتر فتح خرمشهر.

مهرداد بهراد: نمایش از لحظۀ نخست ما را با قراردادی بسیار سنگین و روشن مواجه می‌کند: شما قرار نیست هیچ یک از اشکال عمل انسانی، حتی حرف زدن و چرخیدن و راه رفتن را در نزدیکی و قرابت با واقعیت ببینید. تکرار مکرر کلمات با لحن‌های کِشدار و عجیب، حرکاتِ دِفرمه‌شده در طراحی‌های خط‌کشیده شده در بلاک‌های متعدد و شکلِ تعاملِ فیزیکال ارتباط آدم‌های نمایش با یکدیگر از همان دقیقۀ ابتدایی چنین قراردادی را برای ما روشن می‌کنند. البته که تمام این عناصر که شاید به زحمت بتوان آنها را نوعی آشنایی‌زدایی یا در نسبت با فهمی نه‌چندان عمیق از این مفهوم دانست با مساوات و عدالتی بی‌اغماض میان بازیگران (تک‌تکِ آنها)، طراحی صحنه، خط‌کشیِ حرکات و ابژه‌های محدود روی صحنه توزیع شده بودند. پس شاید بتوان گفت دقایق ابتدایی نمایش ماه‌عسل کوتاه ما تماشاگران با چیزی‌ست که در حال وقوع است، گذشته از اینکه تمام این بارقه‌های امید خود قرار است تبدیل به عناصری شکنجه‌گر شوند. اما جدا از اینکه تمام این عناصر به مساوات و عدالت میان تمام عناصر اجرایی توزیع شده‌اند، ما هرگز ارتباط و توازن این شیوه را با استخوان اصلی اثر یعنی آن داستانی که صحنه در حال تلاش برای روایت آن است، درک نخواهیم کرد. اگر شکل اجرایی را در ساده‌ترین تعریف ممکن نوعی از بیانگری برای تسهیل، تقویت، بیانگری و تفسیرپذیر کردن داستان نمایش بدانیم، نسبت شکل اجرایی، طراحی حرکات ، نوع هدایت بازیگر، طراحی چهره و هر آنچه در ساحت مرئی اثر وجود دارد با آن داستانِ معهود، نسبتی اخلالگر و کاهنده بود.

طراحی خاص کنش کلامی مشترک تمام بازیگران اساساً بعد از گذشت چند دقیقه، دنبال کردن دیالوگ‌ها را غیرممکن می‌کرد. به‌طور کلی این نکته روشن و کتمان ناپدیر است که شیوۀ اجرایی و تمام تصمیمات کارگردان در این مورد هرگز در تناسبی مبارک میان هستۀ اثر یعنی داستان (که برآمده از عمل کاراکترهاست) قرار نداشت. پرسش اساسی اما اینجاست؛ در این اهمیت چشمگیری که برای شکل راه رفتن آدمها، شکل راه رفتنشان، طراحی صحنه، چهارسو بودن آن و......قائلیم، اساساً چه اصراری برای نقلِ داستان وجود دارد.

روایت چه از طریق عمل و چه از طرق دیگر که مثلاً در ادبیات داستانی رایج است، همواره از سوی خالق با تمهیداتی برای نخست تسهیل در انتقال روایت و دوم یافتن شیوه‌ای برای بیان طبیعی موضوعی‌ست که میل به بیان شدن دارد. حتی اگر در برخی از آثار، با پیچیده‌سازی ابزار روایی یا شکل‌های اجرایی روبه‌روییم واضح است که این پیچیدگی‌ها نه برای آزردن تماشاگران یا ربودن امکان فهم روایت از او یا کشاندن مخاطب به دنبال حل معمایی لاینحل از طریق پنهان کردن اطلاعات اساسی از او، بلکه خود بخشی از روایت است که نه پیچیده کردن آن بلکه امکان بیان آن است؛ معمایی که نه در حال پوشاندن اثر بلکه خودِ اثر است. درست چیزی که در نمایشِ مورد بحث ما در این نوشتار هرگز حتی در یک لحظۀ واحد روی نخواهد داد. داستان، داستانی‌ست بسیار کوتاه، شیرین با کیفیتی که بیشتر شبیه به حکایت‌های پندآموز و قصه‌گونه است (و نه داستان) ؛ نوعی از حکایت که در آن آدمها با عملکرد و کارکردشان در پیشبرد قصه شناخته می‌شوند تا شخصیت‌هایی که پیشبرندۀ عمل دراماتیک باشند. اما این قصۀ ساده در تقلایی بیهوده، پر دردسر و ملال‌آور تبدیل به قصه‌ای غیرقابل انتقال، بیهوده پیچیده و تعقیب‌ناپذیر می‌شود. حکایتی بی‌نهایت تکراری، ساده در انگیزۀ شخصیت‌ها، مستعمل که در جامه‌ای پرزرق و برق و متکلف نه تنها نو نمی‌شود، بلکه حالا دیگر همان قصۀ ساده و شیرین و تکراری هم نیست.

دکتر مهرداد بهراد

منتقد بیست‌وششمین جشنواره ملی تئاتر فتح خرمشهر