در حال بارگذاری ...
دلنوشته اردشیر صالحپور در سوگ احسان برون بازیگر تئاتر مسجدسلیمان

شیدایی تر از آن بود که آرام گیرد

مثل همه جنوبی ها سری پرشور داشت و دلی گرم و آتشین، بر صحنه های تئاتر چنان حضوری جدی و جانانه داشت که کسی گمان نمی کرد، همه ی کار این جهان خود یک نمایش است و ما بازیگران کوچک این صحنه ی بزرگ...

به گزارش تئاتر خوزستان، اردشیر صالحپور در سوگ احسان برون هنرمند تئاتر مسجدسلیمان دل نوشته ای را منتشر کرد.

متن کامل دلنوشته بدین شرح است:

"به رغم همه مبارزه و مقاومت های پنج ساله در برابر بیماری مرگ امانش نداد و فروتنانه سر به آستان خاک نهاد و خاطرات صحنه های پرشور جنوب را باخود به جهان دیگر برد.

مثل همه جنوبی ها سری پرشور داشت و دلی گرم و آتشین، بر صحنه های تئاتر چنان حضوری جدی و جانانه داشت که کسی گمان نمی کرد، همه ی کار این جهان خود یک نمایش است و ما بازیگران کوچک این صحنه ی بزرگ...و به بازیگری ماند این چرخ مست، که بازی نماید به هفتاد دست...

احسان، چه آن دوران که در مسجدسلیمان و اهواز بود و چه در شاهین شهر اصفهان و سپس بر صحنه های تئاتر تهران همین شوریدگی و جان شیفته را داشت و پرشور و بی امان برمی تابید، شعله ای که قرار نداشت و شیدایی تر از آن بود که آرام گیرد و تسلیم مرگ شود چرا که باور داشت، تئاتر یعنی زندگی و به قول شکسپیر، صحنه های تئاتر، یعنی آینه ی طبیعت و زندگی و انعکاس حقایق پیدا و پنهان رنج های انسان و جهان که به تعبیر شاملوی شاعر، تئاتر این چراغ و آینه در برابر تماشگران آینه ای در برابر آینه ات می گذار تا از تو ابدیتی بسازد...

و به راستی راه مقابله با مرگ و رمز جاودانگی همین هنر است، و از همه والاتر هنر انسان بودن و جاودانگی رازش را از این طریق با انسان درمیان می نهد.

چهل و دو سال کمی ست اما از همان عنفوان جوانی دل در گرو تئاتر نهاد و با عشق و شور به‌ گروه تئاتر جوانی درآمد که حاصل جنگ و تجربه بودند و بار تئاتر جنوب را به دوش می کشیدند و یکشبه ره چندساله رفتند.

احسان رحیمی نویسنده و کارگردان بود و احسان برون بازیگر و حسن حاجت پور، نعمت زمانپور، فرزاد سلطانی، شیروان نصراله پور و بسیاری عاشقان دیگر خلا و نبود بزرگان تئاتر خوزستان را که جنگ آواره اشان کرده بود پر کردند و زبان تازه ای به صحنه گشودند که تا پیش از آن سابقه نداشت، نوعی هنجار و شیوه پردازی مدرن که بیان‌ دیگری داشت و جشنواره ها را به خود معطوف می داشت.

آنان دلیر و چابک بودند و بیان دیگری را در تئاتر به جستجو می نشستند.

حرف ها و نگاهشان تازه، غیر تکراری و متفاوت بود. خیلی زود به شاهین شهر اصفهان هجرت کردند و خیلی زودتر در برابر تئاتر اصفهان قدعلم کردند هنر خود را به اثبات رساندند. و سپس به تهران و مثل همیشه پراکندگی و گسستگی، احسان رحیمی و حسن حاجت پور به اروپا رفتند ولی احسان برون ماند و با همان بقایای باقی مانده با مسلم رضایی در تهران کار کردند و نمایش روایت ۲۳ بار مردن را به صحنه بردند که خوش درخشید و برون همی این اواخر طراحی صحنه می کرد و هم بازیگری...

عشق اصلی اش بازیگری بود، به صحنه جان می داد، در واقع جان خودش بود که قطره قطره به قالب نقش می گذاشت.

به قول استانیسلاوسکی آموزگار بزرگ تئاتر روس، جان بخشی به نقش... هنوز بازی پرشور احسان را در نمایش دختر انار در تالار هنر فراموش نمی کنم و یا بازی اش در عروسی خون را در تئاترشهر تهران.

قطعه ی ناتمام که کودک ‌و جنگ بود و هفت رنگ، گریه ساز، آن روزگاران و نمایش دیگرشان، اینجا همه چیز عادی ست و بسیار نقش ها و نمایش های دیگر که بخشی از خاطرات تئاتر جنوب اند و احسان برون به زیبایی و جان بخشی بی دریغ در همه ی آنان از جان مایه می گذاشت تا جان به جهان هنر و عشق و تئاتر سپرد و جوانمرگ شد...

خبر درگذشتش را دایی اش هرمز علی پور، شاعر بزرگ معاصر و چهره ی شاخص و شهیر موج ناب به من اطلاع داد و خود به رنج و درد می گریست که احسان را من در آغوشم بزرگ‌ کردم و پاره ای از تن من بود...

و بعد یادم آمد که هرمز عزیز دایی اش کارهای نمایشی احسان را بر صحنه مشتاقانه دنبال می کرد و به او عشق می ورزید، چند بارش را خودم شاهد بودم که با هرمز  به پشت صحنه رفتیم تا به احسان عزیز خسته نباشید بگوییم ... ولی حالا دیگر احسان بر صحنه نیست ولی یادش و نامش همچنان بر صحنه های تئاتر و در دل های ما می درخشد...

هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود صحنه، پیوسته بجاست..."    

یادش گرامی

اردشیر صالح پور - پاییز ۹۹




مطالب مرتبط

نظرات کاربران