یادداشتی بر نمایش مرثیه ای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ
نمایشی بر پایه شکل و فرم
نمایشی بر پایه شکل و فرم 2
نمایشی بر پایه شکل و فرم 3
نمایشی بر پایه شکل و فرم 4
نمایشی بر پایه شکل و فرم 5
نمایشی بر پایه شکل و فرم 6
ایران تئاتر، خوزستان_اتابک انوری*: نمایش «مرثیه ای بر نمایش بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ» به نویسندگی رضا گشتاسب و طراحی و کارگردانی مجتبی رستمی فر نمایش برگزیده چهلمین جشنواره تئاتر فجر برای بار دوم اسفندماه ۱۴۰۰ در سالن اصلی تالار آفتاب اهواز به روی صحنه رفت.
نمایش «مرثیه ای بر نمایش بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ» بر پایه شکل و فرم، که فرم سوار بر محتواست و لیکن پست مدرن نیست.
مجمعی کردند مرغان جهان آن چه بودند آشکارا و نهان
جمله گفتند این زمان در روزگار نیست خالی هیچ شهر از شهریار
چون بود کاقلیم ما را شاه نیست؟بیش ازین بی شاه بودن راه نیست
یکدگر را شاید ار یاری کنیم پادشاهی را طلبکاری کنیم
پس همه در جایگاهی آمدند سر به سر جویای شاهی آمدند
باب اول
قبل از هر سخن سیمرغ کیست؟سزار کیست؟
منطقالطیر یا مقاماتالطیور و طیورنامه منظومهای ازشیخ فرید الدین عطار نیشابوریکه به زبان فارسی و در قالبمثنوی در بحررمل مسدس مقصور(محذوف)سروده شده است. سرودن این مثنوی در قرن ششم هجری قمری(۱۱۷۷ میلادی)پایان یافته است. ابیات این مثنوی را معمولا بین ۴۳۰۰ تا ۴۶۰۰ بیت دانستهاند،از نوع مثنویهای تمثیلیعرفان اسلامی به شمار میآید. درعربی یعنی زبان مرغان. این تعبیر در قرآن (سوره نمل، آیه ۱۶) به کار رفته است. منظورعطار در نامگذاری منطقالطیر مقام جویندگان حقیقت است ، صورت ظاهری هفت وادی عرفان را معرفی می کند و صورت درونی لایه های زیرین آن بیان کننده پیوند عشقی است که شخصیت های داستان در سایه آن، به تدریج به مرحله تکامل می رسند.
گایوس یولیوس کایسار(بهلاتین: Gaius Iulius Caesar)، به فرانسویژول سزار،بهعربییولیوس قیصر،بهایتالیاییجولیو چزاره؛(در کتیبهها با عناوین لاتینC.IVLIVS.C.F.CAESAR وDIVVS IVLIVSو در یونانیΓάϊος Ἰούλιος Καῖσαρ؛ زاده ۱۳ژوئیه۱۰۱ قبل از میلاد یا ۱۲ ژوئیه ۱۰۰ قبل از میلاد دررم،کشته شده در ۱۵مارس۴۴ قبل از میلاد در رم. یکنظامی، سیاستمدار، کنسول، دیکتاتور، کاهن اعظم، سخنور، و نویسنده اهل جمهوری رومبود که از او به عنوان یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین شخصیتهایتاریخ نامبرده میشود.
او نقشی حیاتی در تغییر شکل حکومتیروم باستاناز جمهوری بهامپراتوریداشت. او در پایان سال ۴۹ و ۴۷ قبل از میلاد دیکتاتور روم،در ۴۶ ق. م دیکتاتور 10 ساله و از ۴۴ ق. م دیکتاتور مادامالعمر بود و برای همینسوئتونیوس در اولین حکومت سه نفرهــ که در آن قدرت خود را بانائیوس پومپیئوس کبیر و مارکوس لیکینیوس کراسوستقسیم کرده بود ــ مرحله اول عروج خود به قدرت را آغازید. پس از مرگ کراسوس در ۵۳ قبل از میلاد،قیصر با پومپیئوس و جناحاپتیماتهابر سر تصاحب قدرت درافتاد. در ۴۹ قبل از میلاد،در بازگشت ازگالیا، لژیونهایش را به آنسویرود روبیکن گذراندو سخن معروفتاس انداخته شده استرا بر زبان راند،وجنگی داخلیرا آغازید که با آن رهبر بلامنازع جمهوری شد:پومپیئوس را درنبرد فارسالا(۴۸ ق. م)و متعاقبا مابقی اپتیماتها از جملهکاتوی کوچک را در آفریقا و اسپانیاشکست داد. با تصدی منصب دیکتاتوری مادامالعمر مجموعهای از اصلاحات رادیکال اجتماعی و حکومتی را آغازید که به بازسازماندهی و متمرکز شدن بوروکراسی جمهوری انجامیدند. اقدامات او واکنش محافظهکاران جمهوریخواه(اپتیماتها)را در پی داشت به طوریکه گروهی ازسناتورها به رهبری مارکوس یونیوس بروتوس، گایوس کاسیوس لونگینوس و دکیموس بروتوستوطئهای برضد او ترتیب داده و او را در نشست مجلس سنا در نیمه مارس ۴۴ قبل از میلادترور کردند. در ۴۲ ق. م،درست دو سال پس از قتلش،سنا او را رسمابه الوهیت شناخت و برای او مرتبه خدائی قائل شد و بدینترتیب «خداوندگار یولیوس» نامیده شد.
روزی،روزگاری جمیع پرندگان جلسهای تشکیل دادند تا پادشاهی نیک سرشت برای خود انتخاب کنند. رییس جلسه هدهد دانا بود. هدهد گفت:دوستان! پادشاه قبلا انتخاب شده است؛ نامند سیمرغ او را! و ماوایش در کوه قاف باشد،باید برای ملاقات ایشان از هفت وادی گذر کرد. و بر شمرد آنها را یک به یک. چون شنیدند،مقصود آن شد و تصمیم بر آن. قصد کردند و داستان سفر ایشان اینچنین آغاز شد.ابتدا وارد دره تحقیق شدند؛ ضمن اینکه داوطلب هدف مورد بحث بودند سعی کردند راه صحیح را پیدا کنند تا با استقامت راه را ادامه دهند. بسیاری از پرندگان به خاطر سختی راه و رنج محنت از ادامه سفر خودداری کردند. اما بقیه با سیر و سلوک وارد دره دوم شدند. آن وادی عشق نام داشت و چون مجبور بودند که برای خود و معشوق متحمل مصیبت جفا و فداکاری شوند و چون در این راه،عشق از عقل پیروی نمیکند،عده دیگری نیز از گروه خارج شدند؛ ولی عاشقان حقیقت به مرحله سوم یعنی کسب دانش وارد شدند و از موهبت الهی و الهام،مستفیض شدند.پرندگانی که موفق شدند به مرحله چهارم وارد شدند؛ یعنی بی اعتنایی به وابستگیهای دنیوی. نه تنها نعمتهای الهی سبب آلودگی و ناسپاسی انان نشد بلکه از مصائب و خسارت مالی نیز متاثر نشدند،بدین ترتیب در این حالت وارد مرحله پنجم یعنی وحدت شدند و اختلافات ظاهری و مادی مانند کیفیت و کمیت و رنگ و خیلی از بسیار،مورد نظر آنها نبود.سپس بعضی از پرندگان که هنوز سیراب نشده بودند با سعی و تلاش به مرحله ششم رسیدند،یعنی وادی حیرت! حیران ماندند! در آنجا بحثی درباره من و تو نبود! ما بود و ما! و تنها تو بودی و تو! بطوریکه حتی فراموش کردند که چه کسی هستند! و عاشق چه میباشند؟! حتی دین و مسلک خود را هم فراموش نمودند! فقط به معشوق خود دلبستگی داشتند. درباره مسائلی که در رسیدن به محبوب تاثیر نداشت،کور و کر و لال شدند. و از لحاظ معنوی مجذوب معشوق و همه یک واحد شدند.بنابراین از میان صدها و صدها و صدها هزار مرغ فقط سی تای انها موفق شدند که از خود فانی و با پیوستن به محبوب باقی و به زندگی جاوید رسند! اما آنها پس از جستجوی سیمرغ؛ متوجه شدند معشوقی که قبل از مسافرت به قله قاف تصور میکردند،جز خود آنها کسی نبوده است؛ در حقیقت آن مرغان یکی شدند؛ سیمرغ! و گفت هدهد:اگر خود را در او فانی کنید در او باقی خواهید ماند،چنانچه سایه در نور خورشید ناپدید گردد. و چون خود را یافتید،معمای وجود من و تو حل خواهد شد.
در باب زندگی شخصی که به تنهایی این نام خانوادگی(کایسار یا سزار)را بر سر زبانها انداخته است افراد آگاه و مطلع بر این عقیدهاند که یا فیلی ــ که در زبانموروها به آن caesai میگویند ــ را به قتل رسانده و برای همین او را بدین نام(سزار)خواندهاند؛ یا اینکه پس از مرگ مادرش،از شکم پاره [ی او]زاده شده؛ یا اینکه با موهای سری بسیار پرپشت از شکم مادرش بیرون آمد (caesaries)؛ یا اینکه با چشمانی آبی (oculis caesiis) که فراتر از حد معمول یک انسان درخشان بود. ژولیوس سزار خواب میبیند که به مادر خود تجاوز میکند ـ مضطرب و آشفته بود،اما طالع بینان با گفتن اینکه او رهبر بلامنازع جهان خواهد شد باد امید بزرگی به دماغ او انداختند؛ چرا که مادرش ـ که در خواب دیده بود او را مقهور خویش میکند ـ چیز دیگری جز کره زمین نیست،زمینی که مادر همگان دانسته میشود. سزار زمانی که پنجاه و چهار سال داشت؛ به این نتیجه رسیده بود کهدموکراسیبه حکم قاعدهافلاطونسقوط کردهاست:آزادی به افسارگسیختگی مبدل شده و هرج و مرج موجبات محو آزادی را فراهم کرده بود. سزار اعلام کرد کهجمهوریمرده است و گفت که جمهوری اکنون «فقط نامی است بی سر و ته» و از دیکتاتوری گریزی نیست. در این زمانمارکوس مارکلوسبه سنا پیشنهاد کرده بود که سزار پیش از به سر رسیدن مدت خدمتش از فرماندهی برکنار شود وکاتوبه صراحت میگفت که امیدوارست سزار برکنار،تعقیب،محاکمه و از ایتالیا تبعید شود. در واپسین روزهای سال ۵۰ ق. م سنا اعلام کرد که اگر سزار تا روز اول ژوئیه دست از فرماندهی نکشد دشمن ملت است. در نخستین روز سال ۴۹ پ. م کوریو نامهای را در سنا خواند که در آن سزار موافقت کرده بود همه ده لژیونش جز دو تا را رها کند،به شرط آنکه تا سال ۴۸ پ. م در مقام فرماندهی باشد؛ اما افزوده بود که رد این پیشنهاد به منزله اعلام جنگ خواهد بود. سیسرون در دفاع از این پیشنهاد سخن گفت و پومپیئوس هم به آن رضایت داد اما سناتورها دخالت کردند و فرستادگان سزار(کوریو و آنتونیوس)را از عمارت سنا بیرون راندند. در نهایت سنا با دلایلکاتو، لنتولوس و مارکلوسموافقت نمود و به پومپیئوس فرمان داد که «پاس دارد تا به کشور گزندی نرسد» که این عبارت سنا به معنای اعلامحکومت نظامی بود.
(۱)- هدهد:/ نماد پیر طریقت و مرشد/
(۲)- طوطی:/ نماد رهایی اندیشهها آرزو و تمایلات عشقی که هنوز کامیاب نشدهاند. حله پوشان دروغین که به دنبال برکات ناچیزند. نماینده عاشقان حیات زمینی است./
(۳)- موسیچه:/ نماد کسانی که فریب کار و چرب زبان اند که با ظاهر آرایی دیگران را میفریبند. نماد ضعف بشری اند. طالب دیدار حق ستیز و خود را همیشه به ناتوانی و خستگی میزنند.
(۴)- کبک:/ نماد برای مردم زرطلب و دنیا دوست و خوشگذران دلبستگان به گوهر و ثروت. بسته بودن چشم آن نمادی است از محدود بودن نظر و فکر این پرنده که چشمانش را بر بقیه آثار و نعمات بسته است.
(۵)- عندلیب:/نماد اشخاصی که به مال کم دنیا قانع اند /
(۶)- بلبل:/نماد افرادی است که عاشق عشقهای دنیوی اند و خود را چنان میدانند که انگار تمامی رموز و اسرار عشق به زیبایی ظاهری است نه درونی/
(۷)- طاووس:/ نماد ظاهربینان و خیانتکاران. آنانی که لذایذ بهشتی را بدون توجه به خداوند میپرستند و به اصل موضوع توجهی ندارند/
(۸)- قمری:نماد شخصی که غمگین و تنگدل است. چون در هوی و هوس دنیا گرفتار است
(۹)- فاخته:/ نماد انسانهای دروغگو و بی وفا و بی مهر/
(۱۰)- باز:/ نماد رمز هوش و مشاوره شاهان،پیشوا و رهبر است. رمزی برای مردم ظاهرپرست. نماد اشخاصی است که طالب قرب سلطان اند و قدرت دنیوی را میپرستند/
(۱۱)- مرغ زرین(سیمرغ):/نماد رمزی از وجود حق تعالی/
سزار پس از آگاهی از وقایع رم سربازان لژیون سیزدهم خود را،که مورد علاقه خاص او بود،احضار و چگونگی اوضاع را برای ایشان باز گفت. نخستین کلمه این سخنرانی لژیون را شیفتهاش کرد «همسنگران!». در این سخنرانی سزار سربازان خود را از پیشنهاد خود به سنا و پاسخ سنا به آن مطلع ساخت و به آنها گفت که از نظر او چنینآریستوکراسیلیاقت آن را ندارد که بر روم حکومت کند. در روز دهم ژانویه سال ۴۹ پ. م سزاراین لژیون را از روبیکون گذراند. شهرهای ایتالیا یکایک دروازههایشان را به روی او و لژیونهایش میگشودند. در روز شانزدهم مارس بیآنکه با مقاومتی رو به رو شود با دستهای بی سلاح وارد رم شد. او نخست عفو عمومی اعلام کرد و نظم را برقرار نمود. سزار از سنا خواست که او را دیکتاتور بنامد ولی سنا نپذیرفت؛ یکبار دیگر سزار از سنا خواست سفیرانی نزد پومپیئوس(که در حوالی رم اردو زده بود)گسیل دارد تا درباره صلح گفتگو کنند؛ باز هم سنا نپذیرفت. در نهایت در روز نهم ماه اوت سال ۴۸ پ. م نبرد نهایی میان لژیونهای سزار و پومپیئوس درفارسالوسدرگرفت. پومپیئوس چهل و هشت هزار پیاده و هفت هزار سوار داشت،و سزار بیست و دو هزار پیاده و هزار سوار. سزار به سربازانش فرمان داد تا از جان رومیانی که تسلیم اختیار کنند درگذرند؛ ولی دربارهمارکوس بروتوسدستور داد تا او را بیگزند به اسارت درآورند و اگر این میسر نشد بگذارند تا بگریزد. رهبری،آزمودگی و روحیه برتر سپاهیان سزار لژیونهای پومپیئوس را درنبرد فارسالشکست داد. سزار شام پومپیئوس را در خیمه پومپیئوس خورد. پومپیئوس که از معرکه گریخته بود همه شب را تالاریسااسب راند؛ از آنجا رهسپار کرانه دریا شد. درموتلینههمسرش به او پیوست و سپس با کشتی راهیاسکندریهشد. پومپیئوس همینکه پا به کرانه اسکندریه گذاشت توسط استقبال کنندگانش سر بریده شد،در حالی که همسرش بر عرشه کشتی که با آن آمده بودند به نظاره ایستاده بود. پس از مستحکم شدن قدرت سزار در روم،او در صدد تلافی پشتیبانی ایران از پومپیئوس در جنگ داخلی برآمد. دیکتاتور که بزرگترین ارتش تاریخ روم را برای تاختن بهشاهنشاهی اشکانیگردآورده بود،سه روز پیش از عازم شدن برای نبردتوسط سناتورها ترور شد.
باب دوم
شاید الان خیلی از خوانندگان این یادداشت بگویند دانستن،دانستهای خودمان چه کمکی به این یادداشت میکند که در اینجا باید گفت که نمایش مرثیهای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ،هم سیمرغ عطار بود و هم نبود هم سزار بود و هم نبود... سیمرغ حکایت در جستجوی حقیقت است و سزار حکایت دیکتاتوری اما چیزی که باعث خلق نمایش مرثیهای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ ازسیمرغ شده در وجه شباهت رفتار مرغان و سزار است خودخواهی و غرور و هدهدی که هدایتگر است اسیر چنگال کلاغی میشود که چون جز سی مرغ نیست تخم نفاق و جدایی میافکند و دقیقا اینجاست که خلاقیت نویسنده خود را نمایان میکند که هدهد پیر طریقت خود چنان تیغ انتقام بر خود و بر خویش میافکند که اینبار به جای ما شدن من و تکبر غرور سزاریست که بر مرغان در پی حقیقت چیره میشود
نمایش با صحنهای که تمام آنرا مه گرفته،نورهای قرمز که حکایت از خون است در مه ماوا کردهاند که حکایتی از رمز آلودگی را برای ما تداعی میکنند آغاز میشود.. سزار و سیاهپوشان از میان هزاران لباس رنگارنگ که درون آن مدفون شدند همچون مردگان در روز رستاخیر بر میخیزند. رنگها لباسها حکایت ذات و وجود هزار رنگ است و فرمها حکایت از لشکر کشی سزار با مونولوگی از سزار که سخنرانی اوست در آن روز در سنا برای به قدرت باقی ماندن. سزار با خود سخن میآغازد و با درون خویش به جنگ مینشیند... درونی که خود را بصورت کلاغی سیاه،زشت،با صدای قار قاری نا به هنجار،با او سخن میگوید.
کلاغ:گریه نمیکنم سزار. گریه کردن نمیدانم. شبها را میشمارم. روزها را میشمارم. شمارهها را میشمارم سزار. هر بار بمیری زنده میشوی. هر بار خنجری برگرده داری سیاهتر از شب بیدار میشوی روز به کاردها و چاقو و شمشیرها و دشنهها بخند... نمردهای سزار. از خواب بیرون بزن. برگردهی اسبها سوار شو. به باد فرمان بده. به رود تیبر فرمان بده. به کوه فرمان بده. بگو آنکه نمیمیرد ی. به آتش بدم. ققنوس شو. قار،قار،قار
و در اینجاست که هنر نویسنده نمایان میشود. سیمرغ عطار با حال روزی که بر سزار گذشته یکی میشود اما،در سیمرغ عطار بحثی راجع به من و تو نبود! ما بود و ما! و تنها تو بودی و تو! ولی در مرثیهای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ دقیقا بر عکس بحثی راجع به من و تو است! من بود و من! و تنها من بودم و من که اینبار به زبان کلاغ جاری می شود کلاغی که بر علیه ما برخواسته است.
اینبار کلاغ نه وسوسه کننده مرغان بلکه در اصل وسوسه کننده سزار است و در اصل این کلاغ است که به جای سزار میخواهد دیکتاتور زمانه خود شود در حالی که به سزار از پانزدهم مارس دقیقا روزی که سزار به قتل خواهد رسید هشدار میدهد. روزی که کلاغ بر کینه خود به پرندگان به پیروزی خواهد رسید
کلاغ:... از پانزدهم مارس بترس... از پانزدهم مارس بترس
و درست اینجاست که کلاغ سراغ پرندگان میرود به بهانه کینهی قدیمی کینهی که پرندگان او را در جمع سی مرغ راه ندادهاند. بر خلاف هدهد که بزم اتحاد میافشاند،تخم نفاق بر حسب ذات وجودی پرندگان میپاشند تا به جایی که هدهد را از راه طریقت جدا میکند
طوطی:بی قفس راه رفتن برای من پر زدن در جهنم است قفسی دارم از پسته پر از آب خضر پر دوستانی دارم که ایستادن به صف تبریک و تحسین چگونه این تشویق به تشویق وانهم؟
طاووس:من رانده ز بهشتم از پشت دروازههای بهشت ایستاده به امیدی که نوری که راهی روزنی باشد که برگردم به بهشت که نهرشان روان
و کلاغ از این سخنان سوار بر اسب تفرقه خویش میتازد
کلاغ:من از مقاماتشان فهمیدم که رنگ گرسنگی و لختی برای کلاغ است. که از ما بهتران نه میدانند گرسنگی چیست نه رنج کلاغ بیچاره ای که منم را میدانند. خوش پوشهای درنده متظاهر.
و اینجاست طراح صحنه به کمک کار میاید لباسهای که بر روی زمین هستند اینها همان افرادی هستند که به دست سزار به خاک و خون کشیده شدهاند و به هر جا سزار میرود جنازهها که حالا با نماد لباس نشان داده میشود بر هم تلنبار میشود...
در ابتدای نمایش که با مونولوگ سزار آغاز میشود... قبل از اینکه محتوا و متن خود را به منصه ظهور برساند کارگردان سراغ فرم و حرکت میرود تا بتواند نتیجهای که به دنبال آن است را بیابد.تا دقیقهای پنجاه و هفت اثر(برحسب زمان اجرا)هیچ اتفاقی نمیافتد... همه شاهد دیدن و شنیدن یک اثری هستیم که میدانیم چیست...فقط از بازیها لذت میبریم و از طراحیهای کارگردان. اجرا برحسب جریان متن که هوشیارانه سزار را به جمع سی مرغان برده است پیش میرود،اسیر قدرت قلم نویسنده،با توجه به قدرت دیالوگ نویسی رضا گشتاسب در دریای بیکران دیالوگهای سزارغوطه ور میشویم. حالا زیرکی و توانایی کارگردان مجتبی رستمی فر به کمک متن میآید و طراحی فرمها و حرکت و صحنه و لباسها باعث میشوند پرندگان به موازات سزار خود را نشان دهند...
در متن ابتدا نویسنده سعی در در گیر کردن خواننده با یک اثر دراماتیک شده دارد و در اجرا کارگردان به دنبال اثری نتیجه بخش است. به همین منظور جابه جایی ارکان در اجرا اتفاق میافتد به قول خود مجتبی رستمی فر زمان بندی طوری طراحی شده است تا اتفاقها در چه زمانی برای ببینده اتفاق بیفتد. در طول اثر ما با طراحیهای بیشماری از طرف گروه اجرایی روبه رو هستیم... از مرگ سیزیف وار تکرار پرتاب شدن کرکس و بلبل وهدهد در سخنرانی که بر خلاف داستان سزار که خواندن نامهای توسط کوریو در سنا است که در آن سزار موافقت کرده بود همه ده لژیونش جز دو تا را رها کند،به شرط آنکه تا سال ۴۸ پ. م در مقام فرماندهی باشد؛ اما افزوده بود که رد این پیشنهاد به منزله اعلام جنگ خواهد بود میپردازد،که با پردازش قدرت تخلیل نویسنده آن نامه سخنرانی میشود بعد از مرگ سزار در باب مد و ستایش سزار که عقاب است.
در اینجا گروه اجرایی بر خلاف جریان و ساختار اجرایی که انتخاب کردهاند به یکباره به سوی مولتی مدیا میروند و بدون اینکه وحدت زمانی و مکانی و قراردادهای فی ما بین اجرا و تماشاکن را در نظر بگیرند به سراغ زیبای بصری میروند و صحنهای بر خلاف جنس و انسجام کار که سخنرانی پشت میکروفون هست را به منصه ظهور قرار میدهند که شاید بتوانند خیل تماشاکن مختلف را راضی نگه دارند.
در طراحی صحنه که ابتدا آشیانه مرغان است رو به رو هستیم و استفاده از لباسهای رنگارنگ که هم حکایت جنازه هایی است که به دست سزار به قتل رسیدهاند و زمانی که به بالا پرتاب میشوند و بر سازهها قرار میگیرند حکایت پرواز مرغان است از شاخهای به شاخه دیگر و پردیدن و حرکت زمان به جلو تا پانزدهم مارس
در این سالها اگر آثار مجتبی رستمی فر را دنبال کرده باشیم از تواناییهای او میتوان به ذهن خلاقش در طراحی صحنه و داشتن نیروی خوش فکر بنام خانم سارا حسین پور که طراح لباسهای نمایش اوست که به بی نهایت او را در انتقال مفاهیم و اوبژههای که به نظام تبدیل میشوند برخواهیم خورد که این زوج هنرمند با قرار گرفتن در کنار هم موجب شکوفایی توانایی خود و هم موجب شکوفتن تواناییهای دیگری نیز هستند.
و نباید توانایها و شناخت ایمان نخلستانی طراح و اجرا کننده نور نمایش را نادیده گرفت که این طراحی و رنگ بندی که صحنههای سیاه و سفید و رنگی بنا بر قصه اثر به منصه ظهور رسانده است را نادیده گرفت که ایجاد رنگ با نور بی نهایت در انتقال مفاهیم موفق بوده است.
در بازی شاهد فراز و فرودهایی فراوانی هستیم.. بعضی از بازیگران چنان حرفهای چون شاهده خدادادی که کنترل فراوانی در نقش و اجرای خود دارد که در خلق کاراکتر کلاغ صدای خاصش بی نهایت او را همراهی و یاری میکند تا بازیگرانی که جز دسته چهارم بازیگران از نگاه استانیسلاوسکی قرارمی کردند که تمرین خوب هستند و در اجرا عالی مثل بازیگر نقش کرکس(آرمین تدین)و نقش هدهد(رضا چهرازی)و نمیتوان توانایها و تلاش گروه فرم یا همان سیاه پوشان اثر را نادیده گرفت که بدون انرژی و پتانسیل آنها هیچ آبژهای به نظام تبدیل نمیشد.
اما در کل برد و امتیازی که گروه اجرایی و بازیگران نمایش مرثیهای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ از آن برخوردار بودن چیزی نیست جز سخن هریسون فورد در کتاب کارگردانی تاتر که میگوید:قبل از هر کاری باید ما گروهی داشته باشیم که انگیزه فراوان داشته باشند... که ما در این اثر شاهد هستیم همه با انگیزهای فراوان چه آنانی که برای اولین بار پای به صحنه گذاشتهاند و چه آنهایی که سالهاست در این وادی هستند بی نهایت انگیزه برای اجرا و نشان دادن تواناییهای خود با رعایت کامل نکاتی که کارگردان و نویسنده به آنها گفتهاند از وظیفهای که به آنها محول شده بر میآیند.
در کارگردانی با توجه به طراحی که برای حرکتها و میزان سنها در نظر گرفته شده،شاهد وجود میزان سنهای که قبلا در آثار مجتبی رستمی فر دیدهایم هستیم که این خود روش کارگردان میباشد که در آثار اجرایی خود امضای خود را قرار میدهد که آنرا نمیتوان نقطه ضعف یا قدرت دانست چون به نظر شخصی و اهداف کارگردان بستگی دارد و کارگردان در این امر مختار بوده و میباشد. فقط میتوان گفت باید در آینده آثار مجتبی رستمی فر را پیگیری کرد که این استفاده و امضا تا چه اندازه درست و برای ایشان موافقت آمیز بوده یا خواهد بود.
باب سوم : متن
شاید چالش برانگیزترین قسمت اجرای به شخصه برای خود من متن بوده و میباشد... که چگونه این متن با توجه به موفقعیتهای فراوان گروه اجرایی آنچنان که شایسته آن بوده است بهرهای نبرده است.
ترکیب قدرت نگارش رضا گشتاسب که سالهاست خود را جز بهترین نمایشنامه نویسان ایران معرفی کرده و استفاده از یک داستان شرقی با یک داستان غربی و تلفیق این دو با یکدیگر و نگاهی متفاوت به سیمرغ عطار که حکایت امید است و اتحاد و هدهدی که راه بلد میشود و سفری از من به ما که در مرثیهای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ سفری است از ضعف و خودخواهی و من و من و من همانگونه که کلاغ میگوید که چون او را نادیده انگاشتن که جز سیمرغ نباشد بر خلاف هدهد که نماینده اتحاد است در سیمرغ عطار در مرثیهای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ نماد تفرقه و جدایست...
شاید این برگردد به نگاه به ادبیات کهنمان که حاضر نیستیم مثل ادبیات جهان،شاهکارهای ادبی مان را به چالش بکشیم،و اگر کسی پیدا شود که بخواهد چالشی برای این ادبیات ایجاد کند با سختیهای فراوانی رو به خواهد بود. ما هملت و ماشین را میببینم،ما اتللو را در صف پیتزا فروشی میببینم،ما یان کات را داریم که چگونه آثار شکسپیر را با فضای دیگر به ما نشان میدهد و ما... خیلی از شاهکارهای جهانی را میبینم که چگونه در فضای مدرنیزه به چالش کشیده میشوند،اما ما هیچ وقت بنا به تعصب،بنا به عدم تغییر در خود نه در جامعه خیلی محدود به گونهای که دیده نشده است نتوانستیم شاهکارهای ادبی مان را با چالشی دیگر گونه رو به کنیم و این بزرگترین ضعف ادبیات دوران ما بوده،هست و خواهد بود و درست همین اتفاق برای متن این اثر میافتد. در زمانی که اندیشه و تفکر نایابترین ارزانی خداست با نادیده گرفتن این تلاشها به نتیجهای به جز ضعف در متون نمایشی و ادبی نخواهیم رسید.
و سخن آخر:
مرثیهای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ نمایشی است متکی بر متن و فرم که شکل را بر محتوا رجحان میدهد بدون اینکه وارد مولفههای پستمدرن شود و این از نقاط قوت این اثر است.
کارشناس ارشد ادبیات نمایشی و عضو کانون نویسندگان خانه تئاتر