نگاهی به نمایش «خواب هایی که باید دید» حاضر در سی و دومین جشنواره تئاتر استان خوزستان؛
خواب-گزاری
خواب-گزاری 2
خواب-گزاری 3
خواب-گزاری 4
تئاتر خوزستان - کورش سروش پور: «خواب»، خویشاوند ِ «خیال» است و «خیال» خمیرمایه یِ «هنر». هنرمندان بسیاری «خواب» و جهان پرّان و پرنیانی اش را بن مایه ی آفرینشگری خود گرفته اند. تنها داداییست ها و سوررئالیست ها نبودند که از منطق «واقعیت» به ساحت «رویا و کابوس» پناه بُردند که رومانتیک ها نیز از ظرفیت های بالای ِاین مقوله بهره ها جُستند.
«آلفره دوموسه» خیال و رویا را دو بال آفرینش هنری می شمرد و «هذیان گفتن» را پیشنهاد می داد، «ژرژ ساند» جهان بی منطق کابوس و خواب های آشفته را از منطق جاری در واقعیات برتر می نشاند...
اما آنانی که به طور جدی و نظام مند با مقوله ی خواب و رویا، و تاثیر آن در خلق آثار هنری روبه رو شدند، «فراواقعگرایان» بودند. جنبش کوتاه اما تاثیر گذار دادا (و پس از آن سوررئالیست ها)، خواب و رویا را به عنوان عنصری بنیادی در هنر هنجار گریز معاصر مطرح کردند به ویژه آن که در همان دوران «فروید» نیز با مباحث خودآگاهی و ناخودآگاهی و کارکرد خواب و رویا در شکل گیری فردیت انسان معاصر، اعتنای جهانی را برانگیخته بود.
فرا واقعگریانی چون نآندره برتون» ، به ( automatism خودکاری) ذهن آدمی اعتبار می دهند. آن ها در برابر خردگرایی، تخیل، خواب و دیوانگی را برتری می بخشند که می توان با آن ها، هزارتوهای پیچ در پیچ روح و ذهن آدمی را تفسیر و تعبیر کرد.
این کار هنرمند (آن طور که فروید هم گفته ) «عقب نشینی ارادی» از منطق عینی زندگی است و در تعمیق و تقویت ضمیر ناخودآگاه او تاثیری به سزایی دارد... این همه تنها اشاره ای است به مقوله ی پیچیده و پُر انباشت خواب و رویا که دست کم سه چهار مکتب هنری قرن اخیر را متاثر کرده است.
نمایشنامه ی «خواب هایی که باید دید»
دست کم از منظر محتوایی به چنین مباحثی نَسَب می برد. چند آدمی مربوط و نامربوط به هم، از ترس و کابوس هاشان می گویند و گویی در تلاش اند که مرز عینیت و ذهنیت این مساله را با دلالت ِ فردیت خویش معین کنند. آن ها هر آن چه را در خواب می بینند به زودی در واقعیت زندگی خود نیز می بینند. این فرصتی است تا دنیای آشفته ی درونی آن ها کند و کاو گردد، روان درمانگری در موقعیت ِ شنونده، یاریشان می کند تا خود را در دهلیزهای تو در توی خواب و کابوس ها بازجویند.
نمایشنامه از نظر محتوایی، کم و بیش از منطق آشفته ی خواب و بختک بهره می گیرد اما در شیوه ی اجرایی، گروه تلاش موثری برای رسیدن به این جهان پر رمز و راز ندارد، کلیت نمایش در پوششی از سکون و سرگرانی، فرو شده.
نمایشی که بیش از هر چیز به تصویر و تابلو، نیازمند است از این عنصر موثر طرف چندانی برنمی بندد و بر دیالوگ پردازی آدم ها، که عموما تک گویی های پراکنده و آشفته ی آن هاست، تاکید می کند.
چینش صحنه و نوع نورپردازی، همچنین میزانسن های تخت و یک نواخت، اجرای اثر را از بعد آفرینی و تعمیق کاربردی صحنه ها بازمی دارد. تلاش بازیگران برای تقلید لهجه ی آذری، تمرکز و تسلط آن ها را دچار جالش می کند (ضمن این که اصرار کارگردان در بازنمایی این لهجه ی خاص، علت و مبنایی مشخصا دراماتیک ندارد حتی می توانست بی لهجه باشد یا لهجه ی قومیتی دیگر) موسیقی نمایش در فضاسازی ِ مناسب کاربردی موثر دارد و از امتیازات اجراست/
در پایان ؛ برای افراد گروه ارجمند نمایش «خواب هایی که باید دید» آرزوی پیروزی و سربلندی دارم.