در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «این سه زن» حاضر در سی و دومین جشنواره تئاتر استان خوزستان؛

تلاش چند صد ساله زن پارسی

تئاتر خوزستان – سیدمنصور ناصری: نمایش «این سه زن» به مقوله نقش، جایگاه و معضلات زن در جامعه ایران امروز می پردازد.

نمایش این سه زن ماتریوشکا، سه گانه است که هر سه در یک قالب و آن هم با رویکرد فمینیستی به نمایش می گذارد. داستان نمایش در یک قاب زنان امروز جامعه برای رسیدن به جایگاه واقعی زن در اجتماع دارد. از آنجا که فیمینیسم در ایران رویکردی خودجوش است و از اصول کلی فمینیزم پیروی نمی‌کند (چرا که آرزوهای  امروزی زن ایرانی حداقل های زن های قرن بیست و یکم است). لذا هر گاه که زنان به مقوله زن و اجتماع اقتصاد فرهنگ غیره می‌پردازند رویکردی مشابه دارند.

شروع نمایش با معادله ای چند مجهولی آغاز می گردد که باعث مخدوش شدن ذهن مخاطب است. بازیگر می گوید: «پدر ۵۸ ساله است مادر ۸ سال از او کوچکتر می باشد. احمد برادرش سه سال از او بزرگتر و خواهرش که دو سال از او کوچکتر است بیست ساله است.» این شیوه نگارش شیوه درست و مناسبی برای مطلع نمایش نیست و چون در طول کار اثری نمی گذارد به جز درگیری ذهن مخاطب و دور شدن از اصل ماجرا بهتر است یا نباشد یا بدین گونه نباشد. این سه زن نوشته ای نامنسجم دارد که به سهم من ترس نویسنده یا خود سانسوری بیش از حد او جرئت بیان مطلب را به گونه‌ای که باید و در شأن نمایش است ندارد.

تصور زن از جمیله بوپاشا بودن نشأت گرفته از دوگانگی شخصیت او نیست بلکه راه و چاره‌ای از سوی نویسنده برای فرار از متهم شدن به سیاسی نویسی است. مادری که هیستریک وار پس از مرگ پسرش جنازه به خورد مردم می دهد، دختری که دو جنسیس مردی متجاوز را می کشد و نویسنده جوانی اخراجی ستونی در روزنامه، چهار تکفیری را می کشد. تهیه غذا از بدن کشته شدگان استعاره ای زیبا، خشن گروتسک وار است (جاناتان سویفیت نیز در پیشنهاد بی شرمانه خود دستور پخت بدن کودکان ایرلندی را جهت تهیه سوپی برای اربابان انگلیسی می دهد. و دقت تمام خود را در نحوه پخت و چاشنی های لازم به کار می برد. گویی قضیه کودکان سلاخی شده نیست بلکه طبخ بهتر و خوشمزه تر سوپ و رضایت اربابان انگلیس اولویت دارد ) ولی آنجا که نویسنده جرات بازگویی وقایع را ندارد گنگ و مبهم می شود. این امر به وضوح در شخصیت پردازی داستان، متن نمایش را دچار سردرگمی شدید کرده که نمی توان دریافت زیر علم چه کسی سینه می‌زنند. مخالفند، موافقند، اپوزوسیون هستن و یا تکفیری اند.

 همه گروه ها را راضی نگه داشتن ثمره اش میشود فنای اثر. بیانیه پایانی نیز گره ای بود بر گره های باز نشده نمایش آنجا که وکیل می گوید: «چهار نفر از اعضای کشته شده تکفیری بودند. مسئله این است که چهار نفر انسان کشته شدند. آیا اجازه داریم افراد گناهکاری را بکشیم تا افراد بی‌گناهی را نجات دهیم. وجدان معتقد است که این کار عادلانه و منصفانه نیست. اما جان را نباید با جان سنجید». با نگاهی کوتاه متوجه بلاتکلیفی در این پاراگراف می شویم.

مدتی است روایت گری در ایران، شیوه‌ای برای فرار از ایجاد فرم در نمایش گردیده. زیرا روایت در ایران معمولاً بدین دلیل انتخاب می شود که این امکان را به کارگردان می‌دهد از وسایل صحنه کمتر استفاده نماید و نیازی به طراحی نمایش نداشته باشیم. دقیقا مثل تعبیر اکثر ما ایرانی ها از تئاتر بی چیز گرتوفسکی. برای ما بی چیزی گرتوفسکی یعنی تنها نداشتن پول و امکانات و تولید تاتر با حداقل امکانات و بودجه. در حالی که او معتقد به بازیگر مقدس من است که بدون نیاز به هیچ ابزاری قادر به انتقال مفاهیم بزرگ باشد.

بازی ها، لحن، میمیک، ابزار صحنه، نور، صدا همه و همه در یک گام قدم برداشتند و اتفاق خاصی را رقم نزدند. همه نالیدند. از قفس های آهنین تا نور های بی جان، آهنگ های حزین و قیافه های درهم، بیان های یک تن و حرکات نامنسجم.

کارگردان نیز در خلق صحنه های تراژیک اثر ناتوان بود. صحنه هایی چون کشتن سگ، کشتن قاتل زنجیره ای، جنازه های که مادر با آنها برخورد می کرد و آنها را به خانه می آورد و آن ها را می پخت و به مردم فقیر بعنوان نذری می‌داد یا صحنه هایی مشابه دیگر که می توانست با استفاده از همین ابزار ساده و خلاقانه در شکل گیری متن و پوشاندن ضعف های متن کمک بنماید. هر چند که موارد ذکر شده جزو نقاط قوت متن بود که می‌شد با تدابیری آنها را بهتر نشان داد.

تلاش بازیگران قابل تحسین بود. بازیگر نقش ننه قاسم بسیار استرلیزه و مطلوب به ایفای نقش پرداخت. می شد به عنوان فرد کلیدی در نمایش از آن استفاده بهتری کرد. انرژی جوانی گروه خوب ماتریوشکا امید حضور گروهی توانمند در آینده ای نه چندان دور می دهد.

باز هم مثل همیشه متن بزرگترین معضل نمایش است خواسته هنگامی که نویسنده مونولوگ می نویسد باید بداند که با چه سلاح خطرناکی در حال بازی است. مونولوگ نویسی یکی از سخت ترین قسمت های نویسندگی نمایش است. متن این نمایش نشان می‌دهد نویسنده از توانایی های خوبی برخوردار است و می تواند بنویسد که این خود گام بلندی می باشد. تلاش کارگردان در به ثمر رساندن پیام متن قابل تحسین است اما او نیز درگیر معضلات متن شده بود.

بازیگران هر سه توانمند و انرژیک بودند و می‌شد بهتر از آنها کار کشید و شاید یکی از معضلات، بازیگر کارگردان بودن خانم بویری باشد که این امر معمولاً می‌تواند اثر را دچار مشکل نماید. در پایان به گروه ماتریوشکا تبریک گفته و برای آنها آرزوی بهترین ها را دارم.

[تمام تصورات من از نمایش این سه زن در یادداشت خوانده شده، منوط به تولید نمایش در بستری مناسب بدون ریزش برگی خدای ناکرده از شاخسار درخت این نمایش است. برش های ناگهانی، جابجایی های ناهمگون و برخی علل نامرتبط به معلول های نمایش، نشان از تغییراتی ناخواسته در متن دارد. هرچند هرگونه تغییر و تحول تا تولید اثر به مخاطب مربوط نمی باشد اما اخلاق حکم می کند که بگویم: بر من بهلید که من عذر تقصیر دارم. آنچه گفتم برآمده بود از آنچه دیدم.]