نگاهی به نمایش «گندم» حاضر در سی و دومین جشنواره تئاتر استان خوزستان؛
جنگ و خانواده
جنگ و خانواده 2
جنگ و خانواده 3
جنگ و خانواده 4
تئاتر خوزستان – رضا کیانی: نمایش «گندم» در برگیرنده نگاه انتقادی به مقوله جنگ است. داستان نمایش از سه تابلو ( اپیزود ) تشکیل شده است هر چند که از حیث ظاهری ارتباطی میان سه تابلو وجود ندارد و خط بسیار ظریفی آنها را به هم متصل می کند. در تابلوی نخست یک مرد و یک زن هر یک به گونه ای در جستجوی خانواده خویش هستند.
رویدادگاه قصه یکی از مراکز دولتی است و محل مراجعه افراد جهت یافتن گمشده ها و این بخش از نمایش با ایجاد یک تعلیق پیرامون ارتباط این زن و مرد خاتمه پیدا می کند. تابلوی سوم حکایت زنی است که همسر و فرزندانش در موشکباران جنگ به شهادت رسیدند و اینک در کنار خانواده برادر روزگار می گذارند. آثار روحی برجا مانده از حادثه خونبار شهادت همسر و فرزندان بر رفتار او متجلی می شود و البته ناسازگار همسر برادر با او و .... و در انتها قصه جهان شورانگیز مادری که با رویای زنده بودن فرزند، پابرجا است هر چند که واقعیت چیز دیگری را نشان می دهد ...
جنگ علاوه بر تکه تکه کردن بدن ها، روح ها و روان ها را نیز دگرگون می کند و آتش تنش هایی را هم در دل خانواده شعله ور می سازد و این نکته را می توان از پیام های مهم نمایش گندم یاد کرد.
توجه به آن روی سکه جنگ، یعنی فاصله گرفتن از فضای ملموس آتش و خمپاره و خشونت عریان و ارج نهادن به نگاهی ظریف در آسیب شناسی ابعاد عاطفی و روانی جنگ ...
خلیل ضرغام پور در مقام کارگردان، پرداخت خود نسبت به متن را با قرار دادن قصه در دل اقوام خاص انجام داد، یکی از موارد مهم و قابل تامل در بومی کردن قصه ها، توجه به ظرافت های جامعه شناسی، عرف و مختصات رفتاری و فرهنگی خاص و توجه به عمق مقتضیات هر قوم است که بی تردید در تقویت روابط منطقی در کار موثر خواهد بود.
با توجه به جانمایه متن و اشاره هایی به گندم در بخش های مختلف نمایش خاصه اپیزودهای اول و سوم، طراحی صحنه به شکل غیرمستقیم به شکل سنگ آسیاب، البته به شکل مثلث و چرخش آن بود. این آسیاب شدن از یکسو می تواند تداعی کننده خرد شدن باشد و از دگر سو رسیدن به جوهره، نتیجه و اثربخشی را هم به اذهان نزدیک کند و در عین حال گذشت زمان ...
پرسشی که می تواند ذهن مخاطب را پیرامون ساحت نمادین متن درگیر کند، انتخاب نام «گندم» است، در تابلوی اول موضوع کیسه آرد پیرمرد و حتی پندار زن نسبت به آن (در نظرش کیسه آرد، قنداق نوزاد بود) و بحث پیرامون آن، در تابلو سوم نام کودک از دست رفته « گندم» بود، از ابعاد مختلف می توان این نشانه را مورد تحلیل قرار داد و به نظر می رسد گندم به نوعی سمبل برکت و سرزندگی است. از آن زمان که می روید جریان پویش در آن آشکار است تا وقتی که مبدل به آرد شود امید به برکت را در نگاه ها زنده می کند و سرانجام هنگامی که «نان» پخته می شود ... همه دلات بر پویایی و زنده ماندن ارزش گندم دارد و در این نمایش قرار گرفتن چنین نمادی را موقعیت جنگ و اثرات روحی ناشی از آن قابل تامل است.