یادداشت وحید فقیهی سرپرست تیم اعزامی هنرمندان تئاتر خوزستان به استان کرمانشاه؛
ما در مرکز زلزله ایستادیم و لرزیدیم و به درد رسیدیم
ما در مرکز زلزله ایستادیم و لرزیدیم و به درد رسیدیم 2
ما در مرکز زلزله ایستادیم و لرزیدیم و به درد رسیدیم 3
ما در مرکز زلزله ایستادیم و لرزیدیم و به درد رسیدیم 4
پس از اعزام گروهی از هنرمندان تئاتر خوزستان جهت حضور در مناطق زلزله زده غرب کشور، وحید فقیهی سرپرست تیم اعزامی فرهنگی هنری خوزستان اتفاقات سفر سه روزه گروه را در قالب یادداشتی در اختیار سایت تئاتر خوزستان قرار داد.
به گزارش تئاتر خوزستان، به همت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان، انجمن هنرهای نمایشی استان خوزستان و انجمن هنرهای نمایشی اهواز تیم فرهنگکی هنری متشکل از هنرمندان تئاتر اهواز به سرپرستی وحید فقیهی از روز جمعه به مدت سه روز با حضور در مناطق زلزله زده استان کرمانشاه ضمن ابراز همدردی با آسیب دیدگان زلزله، کمک های اهدایی هنرمندان خوزستان را در میان آسیب دیدگان زلزله غرب کشور توزیع نمودند.
این گروه پس از سه روز تلاش برای شاد کردن کودکان و آسیب دیدگان زلزله زده استان کرمانشاه یکشنبه شب با استقبال دکتر جوروند مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان و هنرمندان تئاتر اهواز به اهواز برگشتند.
یادداشت وحید فقیهی سرپرست گروه هنری خوزستان:
به عمق لایه های زمینی بی رُستن رسیدیم.
انگار که جنگ بود.
انگار که جنگ همین دیروز از شهر گذشته بود.
دیگر هیچ کس به زمین اعتمادی نداشت. زمینِ سست و لرزانی که شبها هراسش چند برابر میشد.
خانه ها خالی و بی رمق، نه چراغی میسوخت و نه حرفی از دیوارها بیرون میزد.
حالا چادر امن ترین آرامگاه مردمی ست که نمیدانند امشب آیا دوباره خواهیم لرزید؟
روستاهای دور افتاده از شهر و نمناک از حادثه را سفر کردیم.
مردمش نجیب و با عزت نفس نه اعتراضی داشتند نه حتی گله ای.
همه ی آوارگان چادر دار شده بودند. غذا و لباس گرم و نایلون ضخیم برای روزهای بارندگی و لوازم بهداشتی به وفور از سراسر کشور آمده بود، اما هنوز کم است، چرا که هوا روز به روز سردتر میشود و تا زمانی که تکلیف خانه هایشان معلوم نشود نیازمند گرما هستند.
دست مریزاد به مردم خوب و همدرد ایران.
مردم آسیب زده از زلزله ی ناگهانی خسارات زیادی را متحمل شدند. اما مردم ایران دستشان را گرفتند و امروز تنها غمشان خانه هایشان است که باید دوباره آباد شوند. چراغی در آنها بسوزد.
کاش زمین از حادثه هایش خبر میداد.
من به همراه دوستان عزیزم در این راه پر پیچ و خم که هر چه نزدیک تر میشدیم وخامت فاجعه را بیشتر میدیدیم، تجربه های تازه ای کشف کردیم.
به عنوان مثال فقر فقر است. چه با زلزله، چه بی زلزله. شاید این زمین باید اینگونه میلرزید که بسیاری بفهمند کُردها چه فقری را به دوش میکشند.
مردمی که شغل اکثر آنها یا شغل آزاد دارند و یا کشاورزند. اما زمین باید حتما میلرزید تا مردم بفهمند که این قسمت از سرزمین با چه دردی مواجه است؟
تصورش سخت است.
این قسمت از نقشه را خوب نگاه کنید مسئولین بی نگاه، مثل خوزستان دردمندند.
با تمام وجودم به درد رسیدم. حالا زلزله هم شده است قوز بالا قوز.
خانه ها دیگر خانه نمیشوند. نیاز به نگاهی ویژه دارند. وقتی محله ای از اول تا آخرش از هر دو طرف تخریب شده است و آوار روی آوار شهر سرپل ذهاب را کدر کرده است، مگر میشود با یک وام ناچیز آبادش کرد؟
آن کودکی که با خیال راحت در خانه ی خودش آرامش داشت امروز تا چند سال باید دچار مرض نا امنی و طاعون فقر باشد؟
من از نزدیک دیدم. با چشم خودم دیدم.
آوار زیاد است. درد زیاد است. حالا این وسط تعدادی هم به دنبال استفاده های شخصی خود.
هر که پستی دارد، مقامی دارد، یک جعبه شیرینی دست گرفته و وارد محله ای میشود و با هلیشات و فیلمبردارهایش که بیشتر از تعداد مردم آن محله هستند از خودشان تصویر میگیرند.
هر که سنگ خود را به سینه میزند. و این میان مردمی که اصلا در مسیر زلزله نبوده اند و فاصله ی زیادی تا مکانهای زلزله زده داشتند بخاطر فقرهای بسیار خودشان را زلزله زده معرفی میکردند و التماس کنان به دنبال ماشینها میدویدند.
چیزی که خیلی توجهم را جلب کرد، طلب مردم برای گرفتن پتو بود. آنهم پتوی گلبافت. خوراکی نمیخواستند. فقط و فقط پتو میخواستند. پتو و چادر. البته حق هم داشتند هوا رو به سردی ست و وحشت و استرس ناشی از بلاتکلیفی دلیل اصلی آن است. و انصافا هلال احمر تا جایی که توانسته بود چادر تحویل مردم داده بود.
روزهای سرد نزدیک است. ما هر چه نایلون داشتیم به متراژ مشخص بریدیم و بر سر چادرها کشیدیم. نایلون نیاز مهم برای جلوگیری از سرما و باران و برف. علاالدین و بخاریهای نفتی و پیک نیک نیازهای مهم دیگر. کرم نرم کننده ی دست و صورت در سرمای خشک.
و لباس گرم کودکانه.
ما نیروی فرهنگی بودیم و هر چه در توان داشتیم عروسک و اسباب بازی و وسایل دلخوش کننده برای کودکان داشتیم و تقسیم کردیم. و باز هم عده ای را دیدم که در این میان از کودکان هم برای تبلیغ برنامه های خود سو استفاده میکردند.
حرف کوتاه کنم.
چرا که درد بسیار است و فرصت کوتاه.
ما تئاتری بودیم و برای وجدان بیدار خودمان رفتیم. خیلی دلمان میخواست مجالی بود برای اجرای یک نمایش خیابانی حتی، اما فرصت بسیار است و در آینده ای نه چندان دور برای مردم خوب آن خطه، هنری در شان شان اجرا خواهیم کرد.
آسیب دیدگان زلزله توسط کمکهای مردمی و باز هم کمکهای مردمی که هلال احمر تقسیم کرد و با همت و مرام مردم ایران تنها نماندند و هنوز ماشین ماشین کمکهای مردمی در راهند،
کمک کنیم و نگذاریم در مکانهای خاص انبار شوند.
پ ن: گزارشی کوتاه از بازدید ما به تمامی مناطق آسیب دیده از این پدیده ی طبیعی.
من ابتدا از دکتر جوروند مدیر کل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان کمال تشکر را دارم که به محض اینکه با ایشان مطرح کردیم برای رفتن با جان و دل پذیرفتند و ماشین اداره را در اختیارمان گذاشتند. و الحق که راننده ی ماشین جناب حیدری سنگ تمام گذاشتند.
از جناب یاقوت پور ریاست انجمن هنرهای نمایشی استان تشکر و قدردانی دارم که در این مسیر ما را همراه بودند.
و دوستان عزیزم که خالصانه کنارم بودند: آرش سهرابی، مجتبی رستمی فر، فواد عباسی، ساسان ریاحی پور، امجد جلالی، محسن حیدری، و رضا چهرازی.
و همچنین حسین محمدی و میلاد بختیاری و مهرداد بهراد و حمید سالاروند و ساسان شکوریان و تعدادی از بچه های خوب کمپ هنرهای نمایشی انجمن هنرهای نمایشی که از دو شب قبل از حرکت کنار ما بودند.
ما در مرکز زلزله ایستادیم و لرزیدیم و به درد رسیدیم. امید که هر چه زودتر این کابوس فقرناک به پایان برسد و دیگر شاهد تلخی دیگری نباشیم.