در حال بارگذاری ...
یادداشت علی طالبی بر نمایشنامه خوانی گاومیش کار رحیم رشیدی تبار در شوش

نمایشنامه خوانی شاید مرز ظریف وقوع و روایت باشد

نمایشنامه خوانی، رسمی به جای مانده از نقالی ها و شاهنامه خوانی های کهن است. امروزه با هجوم و رگبار نشانه های تصویری، گاهی می چسبد که ذهن مخاطب در مواجهه ای دوستانه تر، بنشیند و شاهد یک روایت باشد.

نمایشنامه خوانی شاید مرز ظریف وقوع و روایت باشد. در چنین مواجهه ای، شعور مخاطب در پویشی آگاهانه تر، در پی بازآفرینی نشانه هایی است که از متن روایی می شنود و چنین می شود که با حذف صحنه و حرکت، مخاطب می ماند و متن با کمترین امکانات درام. خلاصه تر آنکه، آفرینش درام در متن، در پیشینه ی ادبیات مکتوب ما، سری دارد و سامانی تا جایی که این سیستم حماسی جناب برشت، هسته ی مرکزی ادبیات قصه گوی ما بوده است.

*  نمایشنامه ی گاومیش، در شب های گذشته با شیوه ی نمایشنامه خوانی شنیده و دیده شد. به این ترتیب که روایت خوانان در چیدمانی خودمانی و بی واسطه ی لباس و گریم و ... روبروی تماشاگر نشستند و خواندند آنچه را می باید اجرا می کردند. از ملزومات درام، چند قدمی بود که برداشته شد و نوری که می آمد و می رفت و مویه ای سوزناک از دور دست. همین و چند بطری آب و البته  پچ پچی مدام و هق هق بچه گانه ای از سمت تماشاگر.

*  متن گاومیش برخاسته از تلفیق دو مکتب سمبولیسم و ناتورالیسم است. ساده تر اینکه ناتورالیستی که در بستری سمبولیک اتفاق می افتد. با این وضعیت، در طرف سمبولیسم متن، باید به دنبال مفاهیمی چون توتم و مادر هستی بود و در سمت طبیعت گرایانه ی متن، به دیالوگ های بسیار زندگی آمیز، به دیده ی احترام نگریست.

*  توتم هایی چون مادر، درخت و گاومیش درگستره ی جغرافیایی جنوب، مفاهیمی کلیدی و آشنا هستند. البته این مفاهیم، زادگاهی فراتر و فراتر دارند، چون سهراب که می سراید: خوب می دانم من/ سبزه ای را بکنم/ خواهم  مرد.

*  تلنگر اصلی متن، نه  شلیک خمپاره ای از دوردست، که مفاهیمی زایشی چون مادر و درخت گاو میش اند. این مفاهیم در لابلای دیالوگ ها گسترده می شوند و در قالبی چون سرزمین مادری نمود پیدا می کنند.

*  آدم های متن، هر کدام به نوعی به یک مادر هستی وابسته است؛ یکی به ام یا مادر، دیگری به لیلا یا لیالی، دیگری به شاخه ای از درخت که پناهگاه است و دیگری به گاومیش. 

*  جنوب جغرافیا، نقطه ی اتصال زبان ها، لهجه ها وخصلت های گوناگون است. عرب، لر، کرد، ترک و فارس. اتفاقی مثل هجوم دشمن مشترک، هر لهجه و زبانی را با هر انگیزه ای به میدان  آورده است.

*  متون نمایشی رحیم رشیدی تبار را به راحتی می توان خواند و مانند یک داستان از آن لذت برد؛ حتی مسئله ای به نام نمایشنامه خوانی، چیزی از آن نمی کاهد بلکه لایه های نهفته در متن را به گونه ای دیگر نمایان می کند.

*  نمایشنامه خوانان، در آزمون لهجه ها و حس ها، خوش درخشیدند.

* رحیم رشیدی تبار، زیستن در دنیای متن را به ما می آموزاند، همچنانکه به ما یاد آوری می کند چگونه می توان به راحتی المان های اقلیمی و محلی را در متن آورد و از آن لذت برد. و دیالوگ هایی سهل و ممتنع که گاهی جنبه های طبیعت گرایانه ی آنان اعجاب انگیز است.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران