در حال بارگذاری ...
یادداشت ابراهیم گله‌دارزاده به بهانه برگزاری نوزدهمین جشنواره ملی تئاتر فتح‌ خرمشهر

فتح یگانه‌ است

ابراهیم گله‌دارزاده مدیرعامل اسبق انجمن هنرهای نمایشی و مدیر فعلی محراب یادداشتی را به بهانه برگزاری نوزدهمین جشنواره ملی تئاتر فتح خرمشهر به دبیری حسین مسافر آستانه نوشت که متن آن به شرح ذیل آمده است:

و برای نخستین بار فتح، رخ داد، درست پیش از ظهر روز سوم خرداد سال یک‌هزار و سی‌صد و شصت و یک فتح اتفاق افتاد. در دو قرن گذشته، خرمشهر سه بار به اشغال اجنبی در آمده است، نخستین آن به‌ دست و دشنه‌ی ارتش عثمانی است. در آن نبرد خونین عثمانی‌ها مردم را کشتند و شهر را در آتش دشمنی سوختند، پس‌ از آن و در جریان جنگ جهانی، بار دیگر خرمشهر به اشغال انگلیس‌ها در آمد و برای آخرین بار، درست در غروب غم‌زده‌ی چهارم آبان خرمشهر در جریان جنگ ایران و عراق، به اشغال در آمد و خونین‌شهر شد.

تا واژه‌ی جنگ، دشمن و اشغال، پر تکرارترینِ واژگان اجتماعی و سیاسی مردم این سرزمین باشد، چند نسلِ متمادی از اهالیِ این شهر، خاطره‌ی خشم، سقوط و اشغال را در یاد خود دارند.

اما نزد فرزندان خرمشهر، فتح، واژه‌ی یگانه‌ایست، دُردانه است، بی‌تکرار و بی‌همانند، گو اینکه نمی‌شود آن را به رنگی جز سرخی خون نوشت. به رنگ خون شش هزار شهید، سرخ‌تر از هر سرخ دیگر باید فتح را نوشت.

حالا به شکرانه‌ی رخداد یگانه‌ فتح، کسی شیرینی مقابل‌ رهگذران می‌گیرد، کسی شربتی خنک و کسی داستانی را مقابل دوربین می‌برد تا بر روح حساس نگاتیو، فتح را جاودانه کند و اهالی نمایش، در میانه آمدن و رفتن نور، آیین ابدیِ فتح خرمشهر را به نگاه مردم هدیه می‌دهند.

داستان اسطوره‌هایی که آسمانی بودند، اما به جادوی تئاتر، رنگ و رخت انسانی برخود می‌گیرند تا حماسه‌هایشان به نور مرئی نگاه ما ترجمه شود و حماسه‌ی از جان گذشتن جوانان، انتظار و انتظار مادران برِ آفتاب بیافتد.

اما امان از اینکه زمان، که خود از چِندشِ تکرار و رخوت به دور است، گریبان جشنواره فتح را بگیرد و آن را از نگاه تکراری آکنده کند. نکند که هر بار همان داستان‌ها، همان آدم‌ها در طوماری پُرطمطراق و باسمه‌ای، تازگی را از واژه‌ فتح بزدایند.

ما در برگزاری رویدادها، به ویژه جشنواره‌ها، استادکار شده‌ایم، گاهی برگزاری جشنواره‌ها به کاربلدیِ دبیرخانه‌ا‌ی چند روزه هم شدنی است. اما تا بوده حادثه‌ها را راننده‌گان کاربلد و استاد، رقم زده‌اند، همان‌ها که به چشم بر هم زدنی از این سوی شهر تا آن سو را درمی‌نوردند.

جشنواره فتح خرمشهر پاسداشت حماسه‌ مردانی و زنانی است که یاد اشغال را با شهد شیرین فتح آمیختند. روز فتح، عید قربان است، روز اسماعیل، روز قربانی نورِ نگاه یعقوب، روز مردان و زنانی که دیرزمانی در جبهه بودند تا چند شبی به جَنگ فراخوانده شوند. فتح سوغات جبهه بود، ره‌آورد جنگ نبود. فتح دست‌آوردِ مرگ آگهانی است که در جبهه آرام آرام اسطوره شدند، انگار از ازل بوده‌اند و تا ابد هستند.

برای پاسداشت این‌چنین اسطوره‌گانی، داستان‌هایی رمزگونه‌ می‌خواهیم، گفتن از رمز و راز کار پیچیده‌ای است، اما ناگزیر و محتوم. برای گفتن از کاری قدسی، کلام قدسی می‌خواهیم. بیان قدسی تنها به زبان کسانی جاری‌است که استخوان خُرد کرده باشند، دود چراغ خورده باشند و سخت کوشیده باشند تا رمز بدانند، نه اینکه استخوان خُردکرده‌ها لزوما سالخورده هستند. اما معانی بلند، به رنج و عرق‌ریزان روح هنرمند در شاکله‌ نمایش، از سایه برون می‌افتند.

یافتن ساحات زمینیِ مردان و زنان آسمانی کاری سهل و ممتنع است، اما این فرایافت برای آفرینش حماسه، حیاتی است. نوشتن از این حکایات، سلوکی است مابین زمین و آسمان، که اگر این نباشد یا آن، قصه‌ها کارگر نمی‌افتند که بی مایه فطیر است.

اما آفرینشی چنان که شایسته‌ی ستایش اسطوره‌گان باشد بی گفت‌وگو ازلی و ابدی است.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران